همه چي
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

____________________
آرشیو

شهريور 1392

مرداد 1392

خرداد 1392

ارديبهشت 1392

اسفند 1391

مرداد 1391

تير 1391

____________________
مطالب اخیر

تصویری از یک کارت عروسی بسیار جالب و خلاقانه
چه قشنگ
لاک

____________________
نویسنده

bahareh

____________________
لینک ها

حمل و ترخیص خرده بار از چین

حمل و ترخیص چین

جلو پنجره اسپرت

پرده اسکرین

کالای خواب

کاشی هفت رنگ

____________________
لینک ها

لبخند بزن!!!

shinee-jong

دانستنی های من

•●✿❤تقدیم به کوچولوی وجودم❤✿●•

㋡من مهسام یه دختر باحال㋡

فقط برای خنده

عکس و نوشته

✿◕ ‿ ◕✿Oدخترک

خنده و شادي

کوچه عشق

ووووروجک جووون ◕ ‿-

☆☆دنیای فیلم و موسیقی غرب☆☆

وبلاگ گروهي طرفداران وينكس

بیا تو دم در بده!!!!!!!!!!!!!!!! دانلود آهنگ های جدید

۩ اس ام اس۩

star

ردیاب ماشین

جلوپنجره اریو

اریو زوتی z300

جلو پنجره ایکس 60


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان همه چي و آدرس donyamatlab.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





____________________
امکانات

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 33
بازدید هفته : 46
بازدید ماه : 97
بازدید کل : 67931
تعداد مطالب : 61
تعداد نظرات : 69
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


دو شنبه 23 مرداد 1391برچسب:,

داستان كوتاه

سلام . خوبيد ؟ 

يه داستان كوتاه گذاشتم اميدوارم خوشتون بياد.

 

مردی داشت در خيابان حركت مي كرد كه ناگهان صدايي از پشت گفت: اگر يك قدم ديگه جلو بروي كشته مي شوي مرد ايستاد و در همان لحظه آجري از بالا افتاد جلوي پایش

 

مرد نفس راحتي كشيد و با تعجب دور و برش را نگاه كرد اما كسي را نديد. به هر حال نجات پيدا كرده بود.

 

به راهش ادامه داد.


به محض اينكه مي خواست از خيابان رد بشود باز همان صدا گفت : بايست مرد ايستاد و در همان لحظه ماشيني با سرعتی عجيب از کنارش رد شد.


بازهم نجات پيدا كرده بود.

 

مرد پرسيد تو كي هستي و صدا جواب داد : من فرشته نگهبان تو هستم . مرد فكري كرد و گفت :


- اون موقعي كه من داشتم ازدواج مي كردم کدام گوری بودي

فعلا

شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,

گربه ي جالب

 سلام عكس از گربه گذاشتم جالبه.

 

 

من عاشق اين گربه شدم .عكسا بازم بود اما اين خيلي بامزه بود

فعلا


ادامه مطلب...

چهار شنبه 18 مرداد 1391برچسب:,

هنرنمايي با دندون

 سلام.

اين عكسا رو بادندون هنرنمايي كردن.چه جالب.


ادامه مطلب...

چهار شنبه 18 مرداد 1391برچسب:,

عكساي جالب

 سلام امروز سوتي شبكه 3 رو گذاشتم.

اخه تا اين حد.

اينكه پوز سوتي هم زده.

   فعلا خدافظ                                                                     

دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:,

ترول

 سلام دوستان.خوبيد؟

امروز از ترول گذاشتم جالب هستن.

ادامه....


ادامه مطلب...

چهار شنبه 11 مرداد 1391برچسب:,

تيپ هاي عجيب ليدي گاگا

 سلام . خوبيد؟ اميدوارم خوب باشيد.

امروز عكس از تيپ هاي عجيب گاگا گذاشتم هرچند كه گاگا هميشه عجيبه

 

از موهاش خوشم مياد شما چي؟ 

ادامه..


ادامه مطلب...

سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:,

داستان طنز

سلام دوستان خوبيد؟ امروز طنز گذاشتم اميدوارم خوب باشه.

 

 

یک روز یک دختر کوچک در آشپزخانه نشسته بود و به مادرش که داشت آشپزى مى‌کرد نگاه مى‌کرد.

ناگهان متوجه چند تار موى سفید در بین موهاى مادرش شد.

از مادرش پرسید: مامان! چرا بعضى از موهاى شما سفیده؟

مادرش گفت: هر وقت تو یک کار بد مى‌کنى و باعث ناراحتى من مى‌شوی، یکى از موهایم سفید مى‌شود.

دختر کوچولو کمى فکر کرد و گفت: حالا فهمیدم چرا همه موهاى مامان بزرگ سفید شده!

 

باحال بود نه من كه خوشم اومده بود.

 

 

                                                  اينو بگيري افتاددددددددد                  

 

 

شنبه 7 مرداد 1391برچسب:,

داستان طنز

 سلام اينبار داستان طنز خودتون زود بريد بخونيد جالبه.

 

فرهاد و هوشنگ هر دو بیمار یک آسایشگاه روانى بودند. یکروز همینطور که در کنار استخر قدم مى زدند فرهاد ناگهان خود را به قسمت عمیق استخر انداخت و به زیر آب فرو رفت.

هوشنگ فوراً به داخل استخر پرید و خود را در کف استخر به فرهاد رساند و او را از آب بیرون کشید.

وقتى دکتر آسایشگاه از این اقدام قهرمانانه هوشنگ آگاه شد، تصمیم گرفت که او را از آسایشگاه مرخص کند.

هوشنگ را صدا زد و به او گفت: من یک خبر خوب و یک خبر بد برایت دارم. خبر خوب این است که مى توانى از آسایشگاه بیرون بروى، زیرا با پریدن در استخر و نجات دادن جان یک بیمار دیگر، قابلیت عقلانى خود را براى واکنش نشان دادن به بحرانها نشان دادى و من به این نتیجه رسیدم که این عمل تو نشانه وجود اراده و تصمیم در توست.

و اما خبر بد

این که بیمارى که تو از غرق شدن نجاتش دادى بلافاصله بعد از این که از استخر بیرون آمد خود را با کمر بند حولة حمامش دار زده است و متاسفانه وقتى که ما خبر شدیم او مرده بود.

هوشنگ که به دقت به صحبتهاى دکتر گوش مى کرد گفت: او خودش را دار نزد. من آویزونش کردم تا خشک بشه...

.....................

 حالا من کى مى تونم برم خونه‌مون ؟

                                                                      باي باي 

شنبه 7 مرداد 1391برچسب:,

عكس هاي صورتي و بنفش

 سلام دوستان ايندفعه عكساي صورتي و بنفش رو گذاشتم 

ادامه


ادامه مطلب...

چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:,

داستان طنز

 سلام دوستان . اينبار داستان طنز گذاشتم اميدوارم خوشتون بياد.

یک زوج در اوایل 60 سالگی، در یک رستوران کوچیک رمانتیک سی و پنجمین سالگرد ازدواجشان را جشن گرفته بودن.ناگهانیک پری کوچولوِ قشنگ سر میزشون ظاهر شد و گفت:چون شما زوجی اینچنین مثال زدنی هستین و درتمام این مدت به هم وفادارموندین ، هر کدومتون می تونین یک آرزو بکنین.خانم گفت: اووووووووووووووووه ! من می خوام به همراه همسر عزیزم، دور دنیا سفر کنم.پری چوب جادووییش رو تکون داد و اجی مجی لا ترجی
دو تا بلیط برای خطوط مسافربری جدید و شیک Qm2در دستش ظاهر شد. حالا نوبت آقا بود، چند لحظه فکر کرد و گفت: خب، این خیلی رمانتیکه ولی چنین موقعیتی فقط یک بار در زندگی آدم اتفاق می افته ، بنابراین، خیلی متاسفم عزیزم ولی آرزوی من اینه که همسری 30 سال جوانتر از خودم داشته باشم. خانم و پری واقعا نا امید شده بودن ولی آرزو، آرزوه دیگه !!! پری چوب جادوییش و چرخوند و.........
اجی مجی لا ترجی
و آقا 92 ساله شد!

خب چه طور بود؟ 

فعلا

                                                                             

چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:,

فرمول عشق

 سلام دوستان خوبيد؟ اميدوارم خوب باشيد.

زياد چيزي نمي گم خودتون بريد و اي ن فرمول رو ببينيد.

 

باحاله نه ؟ 

فعلا باي

دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:,

عكس طنز

 سلام دوستان امروز چندتا از طنز گذاشتم به اميد اينكه خوشتون بياد.

يه راحل عالي براي  درست كردن اين مكعب رنگي (اعصاب خوردكن)

خب به نظر من راحل خوبيه شما چي مي گيد؟

فعلا تا بعد باي

یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:,

عكس

 سلام اينبار هم عكس گذاشتم.لذت ببريد.

كار خلاقانه با كاغذ

خب اينم خلاقعيت حابل كرديد؟فعلا تا بعد